سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه ها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

لحظه ی مردنم در آغوشت .............

شعر ,     نظر

دختر جنوبی

لحظه رفتن من از خاطر تنهایی ، لحظه آمدنم به قلب مهربانت بود

لحظه آمدنم به قلب مهربانت ، لحظه عاشق شدنم بود

عاشق شدم و دل بستم به تو و  آغاز کردم یک راه نفسگیر را

عهد من این بود که با تو بمانم برای همیشه

تو بخواهی یا نخواهی به عشق تو زنده ام تا همیشه

کاش در آغوشت به خوابی روم که دیگر هیچگاه از آن خواب بیدار نشوم.

لحظه مردن من در آغوشت ، لحظه ایست که با دلی عاشق

و در آغوش تو که همه زندگی ام هستی از این دنیا می روم.

این است زندگی من ، تویی بود و نبودم، بهانه ای برای ماندم ، ای عشق جاودانه ام.

لحظه رفتن من از یاد غم ها، لحظه آمدنت بود ،

تو که آمدی تنها یک غم در دلم نشست، و آن نیز غم دلتنگی ات بود.

کاش غم دلتنگی نیز در دلم نبود ، کاش در کنارم بودی تا تنها رویایم نیز حقیقتی بیش نبود .

رویایم را زنده کن ، دلم را از غم در کنار تو نبودن رها کن .

لحظه رفتن من ، لحظه باور عشق تو است ، آغاز مرگ من ، لحظه در آغوش تو مردن است.

هر زمان بخواهی از کنارت میروم ، آن زمان دیگر به دنبالم نیا ، من در این دنیا نیستم.

تو که آمدی  مرا از سراب تنهایی نجات دادی ،

تو آمدی و خون عشق را در رگهای خشکم جاری ساختی،

حرف رفتن نزن که دیگر طاقت تنها ماندن را ندارم ،

شعر جدایی نخوان که من طاقت اشک ریختن را ندارم.

بگذار برایت شعری بخوانم از عشق ، تو گوش کن تا برایت بگویم از سرنوشت.

بگویم که سرنوشت من در قلب تو هست ، زندگی من بسته به بودن تو است.

لحظه مردن من در آغوشت ، لحظه ایست که ثابت میکنم عاشقت هستم.