سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه ها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

غمگینم و غم را دوست دارم

    نظر

 

 

<>

خدایا به تو عشق می ورزم که به من قدرت عشق ورزیدن را آموختی


 


خدایا گاهی نمیدانم مقصدم کجاست!


خسته وبی سامان....


با ابرهای دلتنگی که از چشمانم می گریند خود را فرو می ریزم....


امشب باز غمهای دنیا گویی بر شانه هایم سنگینی می کند، هر کاری کردم به روی خودم نیارم، نشد و اشکام خود بخود جاری شدند.


تمام دنیایم را امروز غروب در آستانهء از دست دادن دیدم و از این غم بزرگ به خدا پناه بردم.


نمی دانم تاوان چه گناه بزرگی را باید اینچنین بپردازم، هیچگاه فکر نمی کردم تا این حد تاثیر پذیر از این حادثه باشم که نابودی تمام آرزوهایم را به چشم ببینم.


کسی را دارم از دست می دم که با تمام وجود دوستش دارم و در تمام ثانیه ها زمزمه عاشقانه ام این بود که :


تو را من قدر دنیا دوست دارم


به قدر هر چه رویا دوست دارم


به قدر دشت وصحرا دوست دارم


به قدر کوه ودریا دوست دارم


تو را تا بی کرانها دوست دارم


به قدر اسمانها دوست دارم


میان خار وبرگ باغ ها من


اما اینک غمگینم، غمگینم و شرمسار، غمگین از اینکه عزیزترینم در آستانهء از دست رفتن است و شرمسار از اینکه کاری از دستم ساخته نیست ، فقط باید با غم دست و پنجه نرم کنم و خود را به خدای سبحان بسپارم، گرچه نا امید نیستم ، تمام تلاشم و می کنم و خواهم کرد، از خدا عاجزانه خواستم و می خوام که خودش کمکم کنه و نزاره این مصیبت عظیم بر من وارد بشه که یقینا تحملش بسیار سخت و دردناک خواهد بود.


غم آمده، غم آمده، انگشت بر در میزند!


هر ضربه ی انگشت او بر سینه خنجر میزند!


ای دل بکُش یا کشته شو، غم را در اینجا ره مده؛


گر غم در اینجا پا نهد آتش به جان در می زند!


از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا؟!


غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند!!!


خدایا کمکم کن